کاش بر ساحل رودی خاموش
عطر مرموز گیاهی بودم
چو بر آنجا گذرت می افتاد
به سراپای تو لب می سودم
کاش چون نای شبان میخواندم
به نوای دل دیوانه ی تو
خفته بر هودج مواج نسیم
میگذشتم ز در خانه ی تو
کاش چون پرتو خورشید بهار
سحر از پنجره می تابیدم
از پس پرده ی لرزان حریر
رنگ چشمان تو را میدیدم
کاش در بزم فروزنده ی تو
خنده ی جام شرابی بودم
کاش در نیمه شبی دردآلود
سستی و مستی خوابی بودم
کاش چون یاد دل انگیز زنی
میخزیدم به دلت پرتشویش
ناگهان چشم تو را میدیدم
خیره بر جلوه ی زیبایی خویش
کاش از شاخه ی سرسبز حیات
گل اندوه مرا میچیدی
کاش در شعر من ای مایه ی عمر
شعله ی راز مرا میدیدی !
فروغ فرخزاد
نویسنده » سارا . ساعت 1:37 عصر روز پنج شنبه 87 شهریور 28
ستاره های آسمان شما()